آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
دل نوشته های من سلام به همه گی خوش اومدین این وبلاگ رو زدم واسه اینکه هراز گاهی که دلم میگیره بیام شعری بنویسم اینجا اروم شم از شماهم ممنون که سر میزنین بهم ![]() بیا قرار بگذاریم که . . . هیچ وقت با هم قرار ی نداشته باشیم ! بگذار همیشه اتفاق بیافتد ! ... این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم ! منتظر ِ یک اتفاق که " تــــو " را به " مـن " برساند. ![]() فـقــط چـند قــدم مانـده بـود
برسـم بـه " تـــو "
اگـــر ایـטּ خــــواب لـعــنـتـــے ، دیـــشــب ادامــــﮧ داشـت ! ![]() میترسم از روزی که .......
در آغوش دو غریبه بی قرار هم باشیم
با این شرابها
خط زدن بر من پایان من نیست ،
آغاز بی لیاقتی توست …
صدا …
دوربین …
حرکت …
باز هم برایم نقش بازی کن !
زِندِگی یِک چَرخه اَست
شایَد یِک چَرخ وَ فَلَک... تِکرار ، تِکرار وَ تِکرار... دورِ اَوَل زیباست بَعد یِک نَواخت میشَوَد شایَد این چَرخه تِکراری شَود اَما... هَمسَفَری که یاریمان میکُنَد تِکراری نمیشود
به شور او به این چَرخه اِدامه میدَهیم...
![]()
سلام کی گفتههههههههههههه
الهی! به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات به آنان که با امر "روحی فداک" نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند شب و روز با امر زن می زیند به آنان که مرعوب مادر زنند ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن گرد گیران ایام عید
به آنان که با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام به آنان که دامن رفو می کنند ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که درگیر سوزن نخند گرفتار پخت و پز مطبخند به تن های مردان که از لنگه کفش چو جیغ عیالانشان شد بنفش که ما را بر این عهد کن استوار از این زن ذلیلی مکن برکنار
از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .
از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد . از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .
از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست . از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد . از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد . از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود . از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد . از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود . از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد ![]() نترسیم از این کابوس,خدا و دین اجباری از این خونی که بر خاکه,از این تصویر تکراری نترسیمو ترسیدند از این هجوم دریایی همین روزاست که پیروزیم چه اتفاق زیبایی میدونی حالم این روزا بدتر از همست آخه هرکی رسید دل ساده ی من رو شکست قول بده که از پیشم نری واسه من دیگه عاشقی جاده ی یک طرفست میمیرم بری آخرین نفس پرواز تو قفص شدم,بی نفس شدم دیگه تنها شدم توی دنیا بدون خودم راستشو بگو این یه بازیه,نکنه همه حرفای تو مثل حرف همه صحنه سازیه این یه بازیـــــــــه...!
به سلامتی اون هایی که هیچوقت دست هم رو ول نکردن
گآهی دِلــَت نــِمی خوآهــَد . . .؛
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
وَ حآل هــَم کِه . . .؛
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛
بــِنـِشینی وَ فــَقــَط نــِگآه کــُنی . . .!!!
گآهی دِلگــیری . . . ؛
شآیــَد اَز خودَت . . .؛
شآیــَد . . !
![]()
ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر
ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد من اون بغضم که پیش غم سر تعظیم نمیارم من اون ابرم که بر هیچکس به جز همدم نمیبارم من اون نازم که با هرکس سر صحبت نمیشینم من اون دردم که غیر از تو همدرد نمیبینم اگر فانوس و بی نورم ... اگر دلگیر دلگیرم من آن کوهم که جز خورشید در آغوش نمی گیرم اگر خوابم بدون در خواب به رویای تو بیدارم من آن عشقم که بر هیچکس به جز تو رو نمیارم ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد شبي باران شبي آتش شبي آيينه و سنگم شبي از زندگي سيرم شبي با مرگ ميجنگم. تو آتش ميشوي برخرمن تنهاي احساسم تو را در هر نفس ميبويم اما... باز دلتنگم. نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدار تو سرلزیر میشد ... کاش بودی و دست های مهربانت مرهم همهی دلتنگیها و نبودنهایت میشد ... کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت میگزاشتم و دردهایم را به گوشت میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عزاب است میدانم که نمیدانی بعد از تو قلبی برای عاشق شدن ندارم ... کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم ... میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود میدان که نمیدانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت ...
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود وخدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی؟ قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
چنــد ساعتی با هم بودیــم! من بــه تــو نگــاه میکردم ... و تــو به ساعتت تـــو قرار داشتی ومن بی قــراری.
تقدیم به کسی که عاشقانه دوستش دارم ولی.........
منتظر لحظه ای هستم كه دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاری كنم
منتظر لحظه ای هستم كه در كنارت بنشینم سر روی شانه هایت بگذارم….از عشق تو….. از داشتن تو…اشك شوق ریزم منتظر لحظه ی مقدس كه تو را در اغوش بگیرم بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم كنم وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه كنم آری من تورا دوست دارم و عاشقانه تو را می ستایم
من زندگی رو خیلی دوس دارم ولی فک کنم دوس دختر داره . .
. . . چون هرچی خودمو کشتم یه لبخندم بهم نزد :|
دوس دارم ببرمت یه جای شلوغ , تو با مني و من تنها بیـــا فقط یه لـــحظه با خــودمون رو راست باشیـــم.... بخـــــــاطر تمام لــوندی ها که من کردم ... کسی منو به خــونه عشــقنبرد... یه جایی بود به اسم مکــان و یه لحظه هایی بود به اســم هــــوس... بــــخاطر تمام لحظه هایی که تو صرف کردی دل یه دختــر رو بدست بیاری تارکورد افتخار فتح دلشو ثبت کنی هیچ خوشحالی برات واقعی نیود هیچ کس بهتاسکـــار نداد... تو سرشار بودی از لذتهای آنی و زود گــذر و دلهایی کهشکست و غمهــایی که چنــدین برابر شد ...
پســـر خشگل ... دخـــتر خشگل ... هیچی مــــــوندنی نیست ... جــــــــــــز گـــناه دلـــهایی که به بازی گرفتـــی تا به اوجـــی برسی که تمام لذتش فقط چــــند ثانیه بود... پــــس چــــرا به خوب بودن همدیگـــه پــرو بال ندیم ؟؟؟؟؟؟؟؟ سیب میچینم... آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند
آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی
دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد
فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است
صبحِ فردا به شبت نیست که نیست
راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم
آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان
نترررررررس اگرهم بخواهم ازاين ديوانه تر نميشم گفته بودم بي توسخت ميگذرد بي انصاف! حرفم راپس ميگيرم بي توانگاراصلانميگذرد!!!!!! حیرانم آنقَدَر که نمی دانم، از واژه های خسته چه می خواهم
می دانم اینقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم
تو فکر می کنی که قناری ها از یک پر شکسته چه می فهمند؟
من اینقدر که نمی فهمم از این من شکسته چه می خواهم
عمری به سردویدم و ننشستم، چون موج بی گلایه.... بگو حالا
از کشتی شکسته تن ، از این شوق به گل نشسته چه می خواهم
زیر هجوم سایه کم آوردم، روزی که دور معرکه با من بود
از پهلوان قصه و زنجیری صد پاره و گسسته چه می خواهم
سبز و بنفش روسری ات در باد، آویزِ شاخه هایِ سر انگشتت
من در چنین شبانه شیرینی، در باغ های پسته چه می خواهم
من یک شهاب تند سرازیرم، هی جسته و گریخته می میرم
وقتی که طرحی از تو نمی گیرم، از این شب خجسته چه می خواهم
امشب دوباره سر به گریبان و ... باری کنار بهت خیابان و...
از بافه بافه بافه باران و.... گل های دسته دسته چه می خواهم
عمری غریبه بودم و بیزار از، درهای رو به بال کبوتر باز
امشب بر این ضریح پر از باران، از قفل های بسته چه می خواهم
می گویم از لبت؟نه نمی گویم.... تو یک غزل سروده دیرینی
از یک غم نگفته چه می گویم، از یک گل نرُسته چه می خواهم
من خوابِ گنگ دیده و دنیا کور، من گنگِ خواب دیده و عالم کر
حیرانم آنقدر که نمی دانم از این زبان بسته چه می خواهم گفتنی ها را گفتم حرف ناگفته نمانده است بگذار جدا شویم که عشقی بین ما نمانده است عشق،محبت،عاطفه، عشق دیگر چیست انسانیت ، مرام ، مروت ، نمانده است قلبم به زیر پای تو بودو می خندیدی افسوس نمی خورم که قلبی نمانده است قبل از گذشتن از من مرا خورد کردی باشد برو که دیگر وجودی نمانده است این چند صبا ء که با تو بودم صدافسوس بي تودراين غروب خلوت و كور من و يادتوعالمي داريم! چشمت اشك من است باشب چراغي و شبنمي داريم! پيش چشمت خطاست شعرقشنگ باچشمت از شعرمن قشنگ تراست! من چ گويم پسندايه؟دلم ازين غروب تنگتراست! تورفته اي كه بي من تنهاسفر كني من مانده ام كه بي توشب هاسحركنم! پنداشتي كه كوره سوزان عشق من دوراز نگاه گرم تو خاموش ميشود؟ پنداشتي كه يادتو بااين ياددلنواز در تنگناي سينه فراموش ميشود........... مادرم مثل گل سوسن بود نميدونم تاحالاحس كردي اون لحظه قشنگه دلتنگي رو تمام وجودت ازيه دنياپرميشه.يه نيازشديد...حاضري هركاري بكني ك اون روببيني و صداشوبشنوي.ولي من.تواين نيمه شبه بهاري كه مطمئنم تو توي يك خواب نازي پرازنيازم وچون نه ميتونم ببينمت ونه صداتوبشنوم پس سعي ميكنم حست كنم.... اه!!!چشماموميبندم وتوروبازبون دلم صدات ميكنم.... دوست دارم خيلي زياداونقدر كه نميتونم براش اندازه اي درنظربگيرم!! دوست دارم وميترسم ازاينكه تواينقدر منودوست نداشته باشي يااينكه يه روزمنوتنهابذاري... ميترسم..... آخرش حرف خودم شد اومدی شدی نگارم عطر موهای تو پیچید تو تموم روزگارم تورواز خدا میخواستم توی تک تک دعاهام اومدی گفتی می مونی تو تموم آرزوهام …
بدون یکی هست که فقط واسه تو دعا کنه وقتی که تنهاش میزاری همش خدا خدا کنه بدون یکی هست که شبا ستاره هارو میشماره با این که تو دوسش نداری دل ازت نمیبره
من بودم ، تو و یک عالمه حرف و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد ! کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد
یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و روشو بر میگردونه تا بخوابه ... برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم اگر نتوانستید 5 دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما میدهم ... مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه .. برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم !!! این پیشنهاد خواب رو از سر مهندس پراند و رضایت داد که بازی کند برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد . اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟ برنامه نویس نگاه متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد . بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟ مهندس بدون اینکه کلمه ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید .......
![]() ![]() |